چشمان باراني

چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار

خداجون دلم برات تنگ شده...

دلم كـــــــــــمي خدا ميخواد…
كمي سكـــــــــــوت…
كمي دل بريدن ميخواد…
كمي اشك…
كمي بهت…
كمي آغوش آسماني
كمي دور شدن از اين آدمها…!
كمي رسيدن به خدا…

فِشار בِلتَنگــــــے

زير ِ بـــــارآטּ مے ايستَم

ميگويَند مــُـــב است ايـטּ روزهـــآ

عشـــــق بازے زير ِ بارآטּ

با اشڪ هاے ابـــــر ....

בل نِمے سوزانَم بَراے ابرے ڪـﮧ اَز شِدت گِريــﮧ

بــﮧ هِقـــــ هـِــــق افتاده است

בِلَم بَراے خُـــــوבَم مے سوزَد

كه از فِشار בِلتَنگــــــے

خيلي وَقت است نَفَسَـــــم بُريده بُريده و بَند است

بعضيــــــــــــــ وقــــــــــتا...

بــــعـضــي وقــتـا آدم عــجيـبــــ دلــش ميــخـواد يــكـي بــهــش گيـــر بـــده!

 

ازش بــپــرســه كــجـايــي؟؟كــجــا ميــري؟؟؟كــي ميـــاي؟؟؟

 

زود بـــرو خــونــه ! رســيـدي زنـگــــ بـــزن !!

 

هـــوا ســـرده لــبـاس گـــرم بـپـــوش...

 

تـــا ديـــر وقــتــــ بـــيـدار نــمـــون...

 

حـــتـي بــاهــاتــــ قـــهــر كـــنـه

بــاهــاش قــهــر كــنــي...نـــازت رو بــكـشـــه!

نـــصـفــه شــبـي بـهـتــــ اس ام اس بـــده ...

بـــدونــي تــو بــي خــوابيــاشـــم بــه يــادتـــه...

 

بـــايـد يـــكـــي بـــاشــه نـــگـرانـتــــ بـــاشـــه ... !

 

بـــايــد يـــكــي بـــاشــه بـهـتــــ بــگـــه مــواظـبــــ خـــودت بــاش... !

 

آدم هـــي مـــيخــواد بــه روي خـــودش نـــيــاره،

 

هــي بـگـــه هــميــنـجـــوري خــيـلــيـــم خـــوبــه !

 

ولــي يـــه وقـــتــايـــي ديـــگــه نـــميـــشــه، ديـــگــه نــميــتـونـــه!

 

بـــعـضـــي وقـــتــا آدم حـس ميــكنــه مــيخــواد يـــه حـــرفـايـي رو بـــشـنـــوه...

 

يــــه حـــسـايــي رو تـــجــربــه كــنـــه!

بـــعـضـــي وقــتــا آدم دلـش مـــيخـــواد واسـه يـكــي مـهـــم بـــاشـــه...

اميد

به اميد شانس نشستن، همان و در بستر مرگ خوابيدن، همان.((مثل آلماني))


كسي كه به اميد شانس زنده باشد، سالها قبل مرده است.((مثل فرانسوي))


هر چند سراب اميد ما را مي فريبد، اما دست كم دوره زندگي ما را با خوشي به پايان مي رساند.((هامرلينگ))


اميد دارويي است كه شفا نمي دهد، اما درد را قابل تحمل مي كند.((مارس آشار))


مردم بينوا و تيره بخت، درماني جز اميد ندارند.((ويليام شكسپير))


اميد سرابي است كه اگر ناپديد شود همه از تشنگي خواهيم سوخت.((محمدحجازي))


اگر آغاز زندگيت با سپيده دم و روز همزاد گشت، همواره در جست و جوي چراغ و پناهگاهي براي شبانگاهان باش و اگر در شب و سياهي آغاز شد، چراغي از اميد در خود بيافروز كه پگاه خوشبختي نزديك است.((اُرد بزرگ))


آنگاه كه سنگ خويشتن را به سينه مي زنيد، نبايد اميد داشته باشيد كه همگان فرمانبردار شما باشند.((اُرد بزرگ))


آسيب ديده هميشه درهاي روياهايش كوچك و كوچكتر مي شود، مگر با اميد كه شرايط ما را دگرگون مي سازد.((اُرد بزرگ))


در پشت هيچ در بسته اي ننشينيد به اميد اينكه روزي باز شود، [ بلكه ] در ديگري را جستجو كنيد و اگر نيافتيد، همان در را بشكنيد.((اُرد بزرگ))


اميد در زندگاني بشر به همان ميزان اهميت دارد كه بال براي پرندگان.((ويكتور هوگو))


اميد، نان روزانه بيچارگان است.((هرشل))


شجاعت مانند عشق از اميد تغذيه مي كند.((ناپلئون بناپارت))


بزرگترين اميد آن است كه اميد را به قصد كشت، كتك بزنيم.((جان اشتاين بك))


چرا بايد به اميد بهشت موعود احتمالي باشيم؟ ما خود قادريم يك بهشت حقيقي در عرصه زمين به وجود آوريم.((اگوست كنت))


آنگاه كه اميد مي ميرد، ترس زاده مي شود.((بالتازار گراسيان))


از ديروز بياموز، براي امروز زندگي كن و به فردا اميد داشته باش.((آلبرت انيشتين))


براي جوانمردي و مروتي كه در حق هر كس مي كني، اميد هيچ پاداشي نداشته باش.((پابلو پيكاسو))


نيك زيستن امروز، ديروز را به خوابي شيرين و فردا را به رؤياي اميد بدل مي سازد.((سانسكريت))


هنگامي كه اميد در كسي بميرد، كينه و انتقام در او زنده مي گردد؛ هرقدر اميد كمتر باشد، عشق بزرگتر است.((ترنس))




 

عطار نيشابوري

تا چند به خود در نگري چنديني
در هستيِ خود رنج بري چنديني

يك ذرّه چو واديد نخواهي آمد
خود را چه دهي جلوه‌گري چنديني

آن به كه ز عقل خود جنون يابي باز
ور دل طلبي ميان خون يابي باز

تا يك سر سوزن از تو باقي‌ست هنوز
سر رشته‌ي اين حديث چون يابي باز

گر مي‌خواهي كه باز يابي اين راز
بي‌خود شو و با بي‌خودي خويش بساز

چون بي‌خودي‌ست اصل هر چيز كه هست
تو كي يابي چو در خودي جوئي باز

اول باري پشت به آفاق آور
پس روي به خاك كوي عشاق آور

گر مي‌خواهي كه سود بسيار كني
سرمايه‌ي عقل و زيركي طاق آور

آنجا كه روي به پا و سر نتوان رفت
ور مرغ شوي به بال و پر نتوان رفت

از عقل برون آي اگر جان داري
كاين راه به عقل مختصر نتوان رفت


چهل مورد از كم هزينه ترين لذت‌هاي دنيا

چهل مورد از كم هزينه ترين لذت‌هاي دنيا

اگه كمي و فقط كمي بخواهيم از زندگي لذت ببريم و نگاهمان را كمي بهتر كنيم بسياري از لذت ها نه وقت زيادي مي‌خواهد و نه پول زيادي. پس منتظر تغييرات زياد در يه روزي كه معلوم نيست كي باشد نباشيم ... در كوچكترين اتفاقات عظيم ترين تجارب بشر نهفته است . باور كنيد ...

1- گاهي به تماشاي غروب آفتاب بنشينيم.

2 - سعي كنيم بيشتر بخنديم.

3- تلاش كنيم كمتر گله كنيم.

4 - با تلفن كردن به يك دوست قديمي، او را غافلگير كنيم.

5 - گاهي هديه‌هايي كه گرفته‌ايم را بيرون بياوريم و تماشا كنيم.

6 - بيشتردعا كنيم.

7 - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنيم.

8- هر از گاهي نفس عميق بكشيم.

9- لذت عطسه كردن را حس كنيم.

10- قدر اين كه پايمان نشكسته است را بدانيم.

11- زير دوش آواز بخوانيم.

12- سعي كنيم با حداقل يك ويژگي منحصر به فرد با بقيه فرق داشته باشيم .

13- گاهي به دنياي بالاي سرمان خيره شويم.

14- با حيوانات و ساير جانداران مهربان باشيم.

15- براي انجام كارهايي كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همين هفته برنامه‌ريزي كنيم!

16- از تفكردرباره تناقضات لذت ببريم.

17- براي كارهايمان برنامه‌ريزي كنيم و آن را طبق برنامه انجام دهيم. البته كار مشكلي است!

18- مجموعه‌اي از يك چيز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و... )براي خودمان جمع‌آوري كنيم.

19- در يك روز برفي با خانواده آدم برفي بسازيم.

20- گاهي در حوض يا استخر شنا كنيم، البته اگر كنار ماهي‌ها باشد چه بهتر.

21- گاهي از درخت بالا برويم.

22- احساس خود را در باره زيبايي ها به ديگران بگوئيم.

23- گاهي كمي پابرهنه راه برويم!.

24- بدون آن كه مقصد خاصي داشته باشيم پياده روي كنيم.

25- وقتي كارمان را خوب انجام داديم مثلا امتحاناتمان تمام شد، براي خودمان يك بستني بخريم و با لذت بخوريم

26- در جلوي آينه بايستيم وخودمان را تماشا كنيم.

27- سعي كنيم فقط نشنويم، بلكه به طور فعال گوش كنيم.

28- رنگها را بشناسيم و از آنها لذت ببريم .

29- وقتي از خواب بيدار مي‌شويم، زنده بودن را حس كنيم.

30- زير باران راه برويم.

31- كمتر حرف بزنيم و بيشترگوش كنيم ..

32- قبل از آن كه مجبور به رژيم گرفتن بشويم، ورزش كنيم و مراقب تغذيه خود باشيم .

33- چند بازي و سرگرمي مانند شطرنج و... را ياد بگيريم.

34- اگر توانستيم گاهي كنار رودخانه بنشينيم و در سكوت به صداي آب گوش كنيم.

35- هرگز شوخ طبعي خود را از دست ندهيم.

36- احترام به اطرافيان را هرگز فراموش نكنيم.

37- به دنياي شعر و ادبيات نزديك تر شويم.

38- گاهي از ديدن يك فيلم در كنار همه اعضاي خانواده لذت ببريم.

39- تماشاي گل و گياه را به چشمان خود هديه كنيم.

40- از هر آنچه كه داريم خود و ديگران استفاده كنيم ممكن است فردا دير باشد.


عكس جديد


دهكده بندر ديزني نيواورلئان ريورسايد و محله فرانسوي با 3،056 اتاق



هتل Caesars Palace در لاس وگاس امريكا با 3،340 اتاق



Hilton Hawaiian Village در هونولولو مركز ايالت هاوايي در امريكا با 3،386 اتاق



هتل Shinagawa Prince در توكيو ژاپن با 3،680 اتاق



سيرك در لاس وگاس امريكا با 3،774 اتاق



هتل Bellagio در لاس وگاس امريكا با 3،993 اتاق



هتل Aria Resort در لاس وگاس امريكا با 4،004 اتاق



هتل Excalibur در لاس وگاس امريكا با 4،008 اتاق



هتل Ambassador City Jomtien در پاتايا تايلند با 4،219 اتاق



هتل Luxor در لاس وگاس امريكا با 4،408 اتاق



هتل Encore در لاس وگاس امريكا با 4،570 اتاق



هتل Wynn در لاس وگاس امريكا با 4،570 اتاق



آسيا در دبي با 6،500 اتاق



هتل ونيزي در لاس وگاس امريكا با 7،117 اتاق



هتل MGM در لاس وگاس امريكا با 7،372 اتاق



هتل Izmaylovo در مسكو با 7،500 اتاق


آخرين گفتار كورش كبير

آخرين گفتار كورش كبير

 


آخرين گفتار كـــــورش كبيــــــر ، شاهنشاه بزرگ ايران و ملل گوناگون ، از كتاب كورش نامه ، اثر گزنوفون تاريخ نويس يوناني : در طول مدت پادشاهي پر افتخار كورش كبير او هفت بار سرتاسر امپراتوري خود را سر كشي كرد ، با توجه به وسعت كشورهاي تحت كنترل كورش ، هر سركشي ماهها به طول مي انجاميد . او پس از مراجعت از آخرين ديدار از سرزمينهاي پارس بر طبق عادات هميشگي ، به پرستش اهورامزدا پرداخت و قربانيان در اين راه فدا كرد . او در واپسين روزهاي عمر خود رو به فرزندان خود چنين گفت :[ من در طول مدت عمر خود هر آرزويي كه داشتم برآورده شد ، دست به هر كاري كه زدم پيروز شدم . دوستان و يارانم از تدبير من برخوردار بودند .دشمنانم جملگي فرمانم را با رقبت گردن نهادند . قبل از من وطنم سرزمين كوچك و گمنامي بود كه هر سال مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار ميگرفت و حالا درآستانه مرگ من ، آنرا بزرگترين و مقتدرترين و شريف ترين كشور آسيا به دست شما ميسپارم . من به خاطر ندارم در هيچ جهادي براي عزت ، سربلندي و كسب افتخار براي ايران زمين مغلوب شده باشم . جمله آرزوهايم برآورده شد و سير زمان پيوسته به كام من بود . اما از آنجا كه از شكست در هراس بودم ، خود را از خودپسندي و غرور بر حذر داشتم . حتي در پيروزيهاي بزرگ خود ، پا از اعتدال بيرون ننهادم . حال كه مرگ من نزديك است خود را بسي خوشبخت ميدانم زيرا : فرزنداني كه خداوند بر من عطا فرمود همگي سالم و در عين حال عاقل هستند و وطنم ايران از همه جهات مقتدر و پرشكوه مي باشد و آيندگان مرا مردي خوشبخت و كامياب خواهند شمرد . من پيوسته معتقد هستم كه روح انسان پس از خروج از كالبد خاكي ، محو و فناپذير نمي گردد . مرگ چيزي است شبيه به خواب . در مرگ است كه روح انسان به ابديت مي پيوندد و چون از قيد و علايق آزاد ميگردد به آتيه تسلط پيدا ميكند و هميشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنين بود كه من انديشيدم به آنچه كه گفتم عمل كنيد و بدانيد كه من هميشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر اين چنين نبود آنگاه ازخداي بزرگ بترسيد كه در بقاي او هيچ ترديدي نيست و پيوسته شاهد و ناظر اعمال ماست . از كژي و ناروايي بترسيد .اگر اعمال شما پاك و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد يافت ، ولي اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجراي عدالت تسامح ورزيد ، ديري نمي انجامد كه ارزش شما در نظر ديگران از بين خواهد رفت و خوار و ذليل و زبون خواهيد شد . من عمر خود را در ياري به مردم سپري كردم . نيكي به ديگران در من خوشدلي و آسايش فراهم مي ساخت كه از همه شادي هاي عالم برايم لذت بخش تر بود .  ديگر بس است ، پس از مرگ بدنم را مومياي نكنيد و در طلا و زيور آلات و يا امثال آن نپوشانيد . زودتر آنرا در آغوش خاك پاك ايران قرار دهيد تا ذره ذره هاي بدنم خاك ايران را تشكيل دهد . چه افتخاري براي انسان بالاتراز اينكه بدنش در خاكي مثل ايران دفن شود.

 


بدون هيچ دليلي

گاهي اوقات پيش مياد كه نتوني براي كاري كه انجام ميدي توضيح بدي.اين عدم ارائه توضيح مي تونه نزديكترين دوستانت رو برنجونه.

توضيح ندادن در اين مقطع زماني شايد به اين خاطر باشه كه فكر مي كني توضيح دادنت تأثيري روي كاري كه مي خواي انجام بدي نذاره و حتي شايد تأثير بذاره و اونم تأثيري منفي.

تا حالا به اين موضوع برخورد كردي در زمانهايي يا موقعيت هايي توضيح انجام كاري براتون مسخره بياد يا اصلا منطقي نباشه اما با گذشت زمان و روشن شدن بعضي از موضوع ها تازه متوجه ميشي كه منظور فرد مقابل چه بوده.

به هرحال هر علتي معلولي داره و هميشه نبايد در انتظار اين باشيم كه علت را در همان زماني كه ما مي خواهيم پيدا كنيم.شايد فهميدن علت در زمان مناسب تأثير بهتري داشته باشه.

البته اين موضوع را هم بايد در نظر گرفت شايد فرد از بيان آنچه كه اتفاق مي افتد راضي نيست و از بيان علت كارش مي ترسد.

                                                      به نقل از :يك دوست( خوشه)


ترس، سر راه اعتماد به نفس



سخني از اين جستار: «گاهي اوقات اين امكان وجود دارد كه مطمئن باشيد، اما باز هم اشتباه كنيد.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‏بگذاريد بگويم كه اين همان ترس است كه مانع از احساس اطمينان و قطعيت در شما مي‌شود و زمينه‌ي شكست‌تان را فراهم مي‌آورد. در واقع، ترس، همان امري است كه شما را از اين‌كه مطمئن باشيد و اعتقاد و ايماني راسخ و راستين داشته باشيد، بازمي‌دارد. مي‌بايست ميان اين دو، تنها يكي را انتخاب كنيد. هرگز نمي‌توانيد هر دو را همزمان داشته باشيد، بدين معني كه هم مطمئن باشيد و از اعتماد به نفس و خودباوري برخوردار باشيد و هم بترسيد و محافظه‌كاري كنيد.
‏وقتي تمامي تلاش خود را به كار برديد و از خود مايه گذاشتيد و در راه درست هم قدم برداشتيد، باز هم مي‌بايست به لحاظ احساسي، رواني و عاطفي از خود مايه بگذاريد. گاهي اوقات اين امكان نيز وجود دارد كه مطمئن باشيد، اما باز هم اشتباه كنيد.
‏اين همان خطري است كه مي‌بايست به جان بخريد. اما از خود بپرسيد كدام يك از اين ريسك‌ها بزرگ‌تر است، اين‌كه تمامي توان خود را به كار گيريد و از خود مايه بگذاريد و تلاش كنيد و بعد بفهميد اشتباه كرده‌ايد و از اشتباه خود بياموزيد تا در آ ينده موفق شويد، يا دست روي دست بگذاريد، هيچ كاري نكنيد و از اعتماد به نفس و قطعيت خود، كوچك‌ترين بهره‌اي نجوييد.
آنتوني رابينز

برگرفته از كتاب:
رابينز، آنتوني؛ به پا خيزيد و زندگي با عشق را آغاز كنيد؛ برگردان هادي ابراهيمي؛ چاپ دوم؛ تهران: نسل نوانديش 1386.