- اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم كدام گوري بودي؟

چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار

- اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم كدام گوري بودي؟

مردي داشت در خيابان حركت مي كرد كه ناگهان صدايي از پشت گفت: اگر يك قدم ديگه جلو بروي كشته مي شوي مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پايش.
مرد نفس راحتي كشيد و با تعجب دور و برش را نگاه كرد اما كسي را نديد. به هر حال نجات پيدا كرده بود. به راهش ادامه داد.
به محض اينكه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : بايست مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتي عجيب از كنارش رد شد.
بازهم نجات پيدا كرده بود. مرد پرسيد تو كي هستي و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم . مرد فكري كرد و گفت  :
- اون موقعي كه من داشتم ازدواج مي كردم كدام گوري بودي؟

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد