پيش ساز تو من از سخر سخن دم نزنم / كه بياني چو زبان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همين پرده راست / تا من از راز سپهرت گرهي باز كنم
صبر كن اي دل غم ديده كه چون پير حزين / عاقبت مژده نصرت رسد از پيرهنم
چه غريبانه تو با ياد وطن مي نالي / من چه گويم كه غريب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراكنده شدند / آه ازين باد بلاخيز كه زد در چمنم
شعر من با مدد ساز تو آوازي داشت / كي بود باز كه شوري به جهان درفكنم
ني جدا زان لب و دندان چه نوايي دارد؟ / من ز بي هم نفسي ناله به دل مي شكنم
بي تو ديگر غزل "سايه" ندارد لطفي / باز راهي بزن اي دوست كه آهي بزنم
پاينده باد ايران
- شنبه ۲۳ اسفند ۹۳ ۱۵:۰۲
- ۲۹ بازديد
- ۰ نظر