چشمان باراني

چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار

مناجات خيلي خودموني

/**/

 

خدايا به خاطر تمام چيزهايي كه
دادي، ندادي، دادي پس گرفتي، ندادي بعدا دادي،
ندادي بعدا مي خواي بدي، دادي بعدا مي خواي پس بگيري،
داده بودي و پس گرفته بودي، اگه بدي پس مي گيري،
پس گرفتي دادي، پس گرفتي بعدا مي خواي بدي،
اگه مي دادي پس مي گرفتي، نداده بودي فكر مي كرديم دادي و پس گرفتي

.

.

.

.

خلاصه خداجون سرتو درد نيارم

به خاطر همه شكر

 


نلسون ماندلا

از خدا پرسيدم:خدايا چطور مي توان بهتر زندگي كرد؟ خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران و  بدون ترس براي آينده آماده شو.ايمان را نگهدار و  ترس را به گوشه اي انداز .شك هايت را باور نكن و  هيچگاه به باورهايت شك نكن.زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد كه چطور زندگي كنيد

مهم اين نيست كه قشنگ باشي ، قشنگ اين است كه مهم باشي! حتي براي يك نفر

مهم نيست شير باشي يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن كني
كوچك باش و عاشق.. كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را

بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو باكسي

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن

فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران... زلال كه باشى، آسمان در توست

نلسون ماندلا


مردي

گربرسر نفس خود اميري مردي

گربردگران خورده نگيري مردي

مــــــردي نبود فتاده را پاي زدن

گر دست فتاده اي بگيري مردي

پوريـــــــــــــــــــــــــاي ولي


داني

داني كه خدا چرا تـــــــــــــــرا داده دودست

من معتقدم كه انــــــــــــدر آن سري هست

يعني كه بيكدست بكارا خويشتن پــــــردازي

با دست دگـــــــــــــــــر زديگران گيري دست


به سلامتي خدا!

به سلامتي بابا و مامانم! كه با وجود اينكه فقط نيم قرن از عمرشون ميگذره، درست مثل سه قرن پيش رفتار ميكنن،و يكي از دغدغه هاشون اينه كه چرا من مثل مادربزرگ مادرم لباس نمي پوشم؟

به سلامتي تمام خاندان "قبادي"! كه بعد از فوت برادرم،از ما چهار تا خواهر انتظارات ماورا الطبيعه داشتن و همچنان دارن،همه ي دنيا رو به ما سپردن كه مراقبشون باشيم و ما رو رها كردن كه به تكاليف داده شده بپردازيم!

به سلامتي اوني كه چند وقته پيداش نيست و معلوم نيست پيداش بشه يا نه؟!

به سلامتي همه ي برادرهايي! كه به محض اينكه زن ميگيرن،كمپلت يادشون ميره كه خواهري هم داشتن كه يه روزي،حرفي،حديثي،درددلي پيشش ميگفتن...

به سلامتي مدير اداره مون! كه به من فرصت داده در عرض يكسال ليسانس بگيرم!

به سلامتي همه ي مربيان پاره وقت كانون! كه طوري ميخندن انگار سقف حقوقي شون يه عدد نجوميه...

به سلامتي همه ي (فردين)ها و (بهروز)هاي(وثوق)هايي كه هميشه فكر ميكنن  راستي چرا ما دخترها نميدونيم اينا خيلي دمشون گرمه؟!

به سلامتي همه ي خطهايي كه براي همه تقاطع اند، به ما كه ميرسن موازي ميشن تا ابد...

و...

و...

و...

و به سلامتي خودم! كه تكليفم با خودم هم روشن نيست.. دم خودم گرم كه هم خدا رو ميخندونم و هم بنده هاش رو...

زنگ رو بزن مرشد!


يه سوال از دوستاي خوبه خودم

آيا اگر موج مي دانست كه ساحل دستانش را نمي گيرد هيچگاه نفس نفس ميزد براي رسيدن به ساحل؟

روح هنرمند مهدى فتحى شاد كه چه زيبا اين ديالوگ ها را اجرا كرد...اثرى از مسعود كيميايى

حكم رو كاغذ، مال محكمه است. اصليت حكم، مال خداست
كه ما و منش ريخته
و گلريزون ميكنيم واسه كسي كه آزاد ميشه از اين چار ديواري
كه همه ي دنيا چار ديواريه
سلامتي سه تن : ناموس و رفيق و وطن


سلامتي سه كس: زندوني و سرباز و بيكس
سلامتى باغبانى كه زمستونش را از بهار بيشتر دوست داره
...
سلامتي آزادي، سلامتي، زندونيهاي بي ملاقاتي

...


وجود ما معمائى است حافظ كه تحقيقش فسون است فسانه


عاشقانه

فرياد كه از عمر جهان هر نفسي رفت

ديديم كزين جمع پراكنده كسي رفت 

شادي مكن از زادن و شيون مكن از مرگ

زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت 

 آن طفل كه چون پير ازين قافله درماند 

وان پير كه چون طفل به بانگ جرسي رفت 

از پيش و پس قافله ي عمر مينديش

 گه پيشروي پي شد و گه بازپسي رفت 

ما همچو خسي بر سر درياي وجوديم

درياست چه سنجد كه بر اين موج خسي رفت 

رفتي و فراموش شدي از دل دنيا

چون ناله ي مرغي كه ز ياد قفسي رفت 

رفتي و غم آمد به سر جاي تو اي داد

بيدادگري آمد و فريادرسي رفت 

اين عمر سبك سايه ي ما بسته به آهي ست

دودي ز سر شمع پريد و نفسي رفت



يادت باشه !


  •  هميشه خاك گلدون كسي باش كه اگه به اسمون رسيد يادش نره كه ريشش كجاست


  • دوستت دارم‌ها را نگه مي‌داري براي روز مبادا

    دوستت دارم‌ها را نگه مي‌داري براي روز مبادا

    دوستت دارم‌ها را نگه مي‌داري براي روز مبادا،

      دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

      اين‌ جمله‌ها را كه ارزشمندند الكي خرج كسي نمي‌كني!

      بايد آدمش پيدا شود!

     بايد همان لحظه از خودت مطمئن باشي و بايد بداني كه فردا، از امروز گفتنش پشيمان نخواهي شد!

     سِنت كه بالا مي‌رود كلي دوستت دارم پيشت مانده، كلي دلم تنگ شده و عاشقتم مانده كه خرج كسي نكرده‌اي و روي هم تلنبار شده‌اند!

     فرصت نداري صندوقت را خالي كني.! صندوقت سنگين شده و نمي‌تواني با خودت بِكشي‌اش…

     شروع مي‌كني به خرج كردنشان!

     توي ميهماني اگر نگاهت كرد اگر نگاهش را دوست داشتي

     توي رقص اگر پا‌به‌پايت آمد اگر هوايت را داشت اگر با تو ترانه را به صداي بلند خواند

     توي جلسه اگر حرفي را گفت كه حرف تو بود اگر استدلالي كرد كه تكانت داد

     در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌هاي قشنگ را نشانت داد

     براي يكي يك دوستت دارم خرج مي‌كني برا ي يكي يك دلم برايت تنگ مي‌شود خرج مي‌كني! يك چقدر زيبايي يك با من مي‌ماني؟

     بعد مي‌بيني آدم‌ها فاصله مي‌گيرند متهمت مي‌كنند به هيزي… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

     سواستفاده كردن به پيري و معركه‌گيري…

     اما بگذار به سن تو برسند!

     بگذار صندوقچه‌شان لبريز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را مي‌فهمند بدون اين‌كه تو را به ياد بياورند

     غريب است دوست داشتن.

     و عجيب تر از آن است دوست داشته شدن...

     وقتي مي‌دانيم كسي با جان و دل دوستمان دارد ...

     و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده؛

     به بازيش مي‌گيريم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازك‌تر، ما بي رحم ‌تر.

     تقصير از ما نيست؛

     تماميِ قصه هايِ عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند