چشمان باراني

چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار

با سلام

سلام دوستان

باعرض تاسف و درگذشت نابهنگام يكي از اقوام نزديك را به اطلاع دوستان مي رسانم

به همين مناسبت چند روزي از خدمتتان مرخص ميشوم تا بعد از مراسم ختم

التماس دعا



آزمون

يك آزمون بسيار جالب براي شخصيت شناسي و تست سلامت. توصيه ميكنم حتما با خونسردي به سوالات جواب بديد.

انواع و اقسام پرسشنامه‌هاي شخصيتي معتبر وجود دارند كه مي‌توانند ته‌وتوي شخصيت شما را بريزند روي كاغذ و شما را در شناخت بهتر خودتان ياري دهند. اما جالبي پرسشنامه‌ي زير به اين است كه علاوه بر رو كردن برخي ويژگي‌هاي شخصيتي‌ شما، مي‌تواند پيش‌بيني كند كه آيا شما مستعد بيماري‌هاي قلبي هستيد يا نه! چرا؟ اول تست را بزنيد؛ تا بعد!

كافي است در مقابل هر يك از ۲۵ عبارتي كه در زير مي‌خوانيد، موافقت يا مخالفت خودتان را با «بله/خير» مشخص كنيد. تا جايي كه مي‌توانيد، از «نمي‌دانم» اجتناب كنيد. ناسلامتي شما مي‌خواهيد شخصيت خودتان را بشناسيد!

۱٫ آيا در مكالمات روزمره‌ي خود روي برخي كلمات تاكيد مي‌كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۲٫ آيا سريع غذا مي‌خوريد و سريع حرف مي‌زنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۳٫ به نظر شما بايد به كودكان آموزش داد تا هميشه بهترين باشند؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۴٫ آيا وقتي كسي كند و آهسته كار مي‌كند، بي‌حوصلگي نشان مي‌دهيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۵٫ آيا وقتي ديگران حرف مي‌زنند، آنها را وادار به تند حرف زدن مي‌كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۶٫آيا وقتي احساس مي‌كنيد محدود شده‌ايد يا بايد در رستوران، منتظر خالي‌شدن ميز باشيد، از فرط عصبانيت ديوانه مي‌شويد

بلي           خير              نمي‌دانم

۷٫ آيا وقتي كسي براي شما حرف مي‌زند، همچنان افكار شخصي خودتان را دنبال مي‌كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۸٫ آيا سعي مي‌كنيد در حال اصلاح صورت يا آرايش، صبحانه هم بخوريد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۹٫ آيا اتفاق مي‌افتد كه در تعطيلات نوروزي يا تابستاني كار كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۰٫ آيا هميشه مباحث مربوط به موضوعات مورد علاقه‌ي خودتان را دنبال مي‌كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۱٫ آيا اگر وقت‌گذراني كنيد، خودتان را گنهكار مي‌دانيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۲٫ آيا آن قدر مشغول كار هستيد كه متوجه اطراف خودتان يا مثلا متوجه تغيير دكوراسيون خانه نمي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۳٫ آيا با ماديات بيشتر از مسايل اجتماعي درگير هستيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۴٫ آيا سعي مي‌كنيد فعاليت‌هاي خود را در كمترين زمان برنامه‌ريزي كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۵٫ آيا هميشه به‌موقع سر قرار حاضر مي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۶٫ آيا اتفاق افتاده است كه براي بيان نظر خودتان مشت گره كنيد يا مشت بزنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۷٫ آيا موفقيت‌هاي خود را به توانايي سريع كار كردنتان نسبت مي‌دهيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۸٫ آيا احساس مي‌كنيد كارها بايد همين حالا و خيلي سريع انجام گيرد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۱۹٫ آيا براي انجام‌دادن كارهاي خود، هميشه سعي مي‌كنيد ابزارهايي را به كار ببريد كه بيشترين بازده را دارند؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۲۰٫ آيا هنگام بازي، آن‌چه برايتان بيش از هر چير ديگري اهميت دارد، اين است كه برنده بازي باشيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۲۱٫ آيا معمولا حرف ديگران قطع مي‌كنيد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۲۲٫ آيا وقتي ديگران تاخير مي‌كنند، عصباني مي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۲۳٫ آيا پس از غذا خوردن بلافاصله از سر ميز يا از سر سفره بلند مي‌شويد؟

بلي           خير              نمي‌دانم

۲۴٫ آيا هميشه احساس مي‌كنيد عجله داريد؟

بلي           خير              نمي‌دانم
۲۵٫ آيا از عملكرد فعلي خود ناراضي هستيد؟
بلي           خير              نمي‌دانم
تفسير آزمون

حالا با توجه به جدول ذيل نوع شخصيت خود را پيدا كنيد.

تعداد بله تيپ شخصيتي ويژگي‌هاي اخلاقي نكته بيشتر از ۲۰ A خيلي مبارزه‌جو، رقابت‌طلب، بي‌حوصله، پرخاشگر، خصومت‌جو، تحمل نداريد ديگري كار شما را انجام دهد، حاضر به مشاوره نيستيد مستعد بيماري قلبي و عروقي كمتر از ۵ B آرام، آسان‌گير، كيفيت زندگي براي شما مهم‌تر از كميت آن است در معرض بيماري قلبي نيستيد ۲۰-۱۳ متمايل به تيپ A

13-5 متمايل به تيپ B

اين را هم درگوشي از ما داشته باشيد كه اگر شما مثل آدم‌هاي تيپ A فكر مي‌كنيد اما مثل افراد تيپ B رفتار مي‌كنيد، روان‌شناسان به شما مي‌گويند تيپC . يعني اين‌كه شما دوست داريد مثل تيپ A رفتار كنيد اما حرص مي‌خوريد و به قول معروف، مي‌ريزيد توي خودتان. شما مستعد بيماري سرطانيد. پس بهتر است شما هم سري به يك روان‌شناس بزنيد.

مطالب مرتبط

ميكروفون، بلندگو و ايضا تريبون را توصيف كنيد!


موضوع انشا: ميكروفون، بلندگو
و ايضا تريبون را توصيف كنيد!
ارژنگ حاتمي


ناهار آب گوشت داريم، ماماني با گوشكوب در حال كوبيدن نخود و لوبيا است، موضوع انشا رو به ماماني مي گويم ماماني گوشكوب را نشانم مي دهد و مي گويد: كاربرد تريبون به مانند گوشكوب است با هر دو مي توان له كرد، با گوشكوب نخود و لوبيا را و با ميكروفون و تريبون شخصيت و حيثيت افراد را!
بابابزرگ يك قاشق آبگوشت وارد دهانش مي كند و مي گويد: عروس! باز اين غذات بي نمكه! البته تقصير شما نيست، نمك هاي اين دور رو زمونه ديگه شور نيست، نمك هم نمك هاي قديم!، حتي طنزنويس ها هم ديگه به بانمكي سابق نيستند، راستش آن زمان ما ميكروفون و بلندگو و اين جور چيزا نبود، آدمها سوسول نبودند، اگه با كسي كاري داشتند نيازي نبود از بلندگو استفاده كنند، صداشون رو مي انداختن ته گلوشون و عربده مي زدند همه هم صداشون رو مي شنيدن، من خودم جووني هام يه بار بالاي برج ميلاد بودم و تشنه ام شد، از اون بالا اصغر آقا رو صدا زدم تا برام يه ايستك ليمو بياره، اونهم از خيلي سريع يه مينياتور دربست گرفت و اومد دم در برج ميلاد و ايستك رو بهم رسوند!
همه دور سفره چشماشون داشت از حدقه در مي اومد، البته نه به خاطر اينكه بابابزرگ داشت خالي مي بست بلكه به خاطر اينكه بابابزرگ تونست ركورد گفتن چهار دروغ در يك جمله اش رو بشكونه!
بابايي هم گفت: اصولا تريبون ها انواع مختلفي دارند، و درجه ي آزادي افراد در بيان حرفهايشان در آنها متفاوت است، در حال حاضر چنين تريبون هايي وجود دارد: تريبون آزاد، تريبون شبه آزاد، تريبون مثلا آزاد و تريبون منطقه آزاد! ؛ البته يه جورايي تريبون تست جنبه ي افراد هم هست، بعضي ها بي جنبه هستند، وقتي يه تريبون به دستشون مي افته يه حرفايي رو مي زنند كه خودشون هم معني شون رو نمي دونن، پسرم تو هم مواظب باش وقتي ميري انشات رو بخوني توش حرفي نزني كه خانم معلمتون ناراحت بشه!
پيش داداشي مي روم و از او در مورد ميكروفون و بلندگو مي پرسم، داداشي مي گويد: براي اينكه بفهمي بلندگو چقدر مهم است يه لحظه تصور كن كه اصلا بلندگو اختراع نشده است، چه اتفاقي مي افتد؟!
كمي فكر مي كنم و ميگويم: خب در آْن صورت سر ظهر مي توانستيم راحت بخوابيم! ، داداشي مي پرسد: چه ربطي داره؟!، من جواب مي دهم: اگر بلندگو وجود نداشت سر ظهر ميوه فروش ها با آن وانت هايشان مدام توي خيابون راه نمي افتادند و با صداي بلندگويشان مردم را سرظهر از خواب بيدار نمي كردند، و يا اينكه پسر همسايه مان ديگر نمي توانست با صداي بلند ضبطش ما را آزار دهد.
داداشي كمي فكر كرد و گفت: البته اگر ميكروفون اختراع نمي شد ديگر چيزي نبود كه خواننده ها دستشان بگيرند و آواز بخوانند، و چون بلندگو هم نبود نمي توانستند كنسرت برگذار كنند كه اين خيلي بد است چون باعث مي شد ديگر ساسي مانكني هم وجود نداشته باشد!!
پيش خواهر مي روم و از او در مورد تريبون و بلندگو و ميكروفون مي پرسم، خواهر مي گويد: هر سه اينها چيزهاي خوبي هستند چون باعث اطلاع رساني مي شوند، اما حيف كه بشريت از اين عنصرها به نحو احسنت استفاده نمي كند و نمي داند اين وسايل كاربردهاي خوب ديگري هم مي توانند داشته باشند.
به خواهر مي گويم: مثلا اين وسايل چه كاربرد ديگري مي توانند داشته باشند؟! خواهر آهي مي كشد و مي گويد: اي كاش فرهنگ سازي صورت مي گرفت و يك عدد بلندگو بالاي پشت بام مي گذاشتيم و من از طريق آن بلندگو به تمام مردم شهر اعلام مي كردم من قصد ادامه ي تحصيل ندارم

عيب كوچولوي عروس

عيب كوچولوي عروس
جواني مي خواست زن بگيرد به پيرزني سفارش كرد تا براي او دختري پيدا كند. پيرزن به جستجو پرداخت، دختري را پيدا كرد و به جوان معرفي كرد وگفت اين دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگي فراهم خواهد كرد.

جوان گفت: شنيده ام قد او كوتاه است


عيب كوچولوي عروس
جواني مي خواست زن بگيرد به پيرزني سفارش كرد تا براي او دختري پيدا كند. پيرزن به جستجو پرداخت، دختري را پيدا كرد و به جوان معرفي كرد وگفت اين دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگي فراهم خواهد كرد.

جوان گفت: شنيده ام قد او كوتاه است
پيرزن گفت:اتفاقا اين صفت بسيار خوبي است، زيرا لباس هاي خانم ارزان تر تمام مي شود

جوان گفت: شنيده ام زبانش هم لكنت دارد
پيرزن گفت: اين هم ديگر نعمتي است زيرا مي دانيد كه عيب بزرگ زن ها پر حرفي است اما اين دختر چون لكنت زبان دارد پر حرفي نمي كند و سرت را به درد نمي آورد

جوان گفت: خانم همسايه گفته است كه چشمش هم معيوب است
پيرزن گفت: درست است ، اين هم يكي از خوشبختي هاست كه كسي مزاحم آسايش شما نمي شود و به او طمع نمي برد

جوان گفت: شنيده ام پايش هم مي لنگد و اين عيب بزرگي است
پيرزن گفت: شما تجربه نداريد، نمي دانيد كه اين صفت ، باعث مي شود كه خانمتان كمتر از خانه بيرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خيابان گردي ، خرج برايت نمي تراشد

جوان گفت: اين همه به كنار، ولي شنيده ام كه عقل درستي هم ندارد
پيرزن گفت: اي واي، شما مرد ها چقدر بهانه گير هستيد، پس يعني مي خواستي عروس به اين نازنيني، اين يك عيب كوچك را هم نداشته باشد.

احمد شاملو


جدي نگيريد

يه روز به يه مرد يه اسب مي دن كه براي اولين بار اسب سواري كنه اون هم بدون زين خلاصه مرد سوار اسب ميشه و اسب همينطور كه يورتمه مي ره مرد به طرف عقب سر مي خوره تا اينكه پس از مدتي به انتهاي اسب (دم اسب) مي رسه.

ناگهان داد مي زنه: اين اسب تموم شد يكي ديكه بيارين!!!
**************************************
يكي رفت انگليس. صبح پاشد با زنش رفت بيرون توي خيابون.
يه مرده از كنارشون رد شد و گفت: «گود مورنينگ سر». اون جواب داد: «سر مورنينگ گود»!
زنش پرسيد اوا آقا جعفر چي شد؟
گفت هيچي! اين يارو انگليسيه گفت: «سلام عليكم» و منم بهش گفتم: «عليكم سلام»
*************************************
يكي خيلي كار بد كرده بوده مي برنش جهنم.
تو وسط راه ميگن به تو يه آوانس ميديم ، ميگه چي؟
ميگن اينجا 2 نوع جهنم داريم يكي جهنم ايراني ها و يكي جهنم خارجي ها.
ميپرسه فرقش چيه؟
ميگن تو جهنم خارجي ها هفته اي يك بار قيـر داغ ميريزن تو دهنتون اما تو جهنم ايراني ها هر روز.
خلاصه ميگه من ميرم تو جهنم خارجيا.
يه چند ماه بعد ميبينه اينجا خيلي ناجوره ميگه خوب شد تو جهنم ايراني ها نرفتم كه كارم زار بود اما بد نيست يه سري به اونها بزنم تا به اينجا راضي باشم خلاصه ميره ميبينه همه نشستن دارن حرف مي زنند خبري هم از قير داغ نيست ،مي پرسه: جريان چيه؟
ميگن: بابا اينجا يك روز قير نيست ، يك روز قيف نيست ، يه روز قير و قيف هست اما مامورش نيست!
**********************************
به يكي ميگن: چرا همش داري دور ميدوون با ماشينت ميچرخي؟
مي گه: راهنمام گير كرده!!
******************************
يكي كولرش خراب ميشه، به بچه هاش مي گه: مگه نگفتم 4 نفري جلو كولر نشينيد.
***************************
دو نفر ميرن تهران يك فولكس قورباغه اي ميخرن، برميگردن طرف شهرشون.
نزديكاي شهرشون يهو فولكسه خاموش ميشه، هركار ميكنن ديگه روشن نميشه. يكيشون برميگرده به اون يكي ميگه: برو نگاه كن ببين ماشين چه مرگش زده.
اون يكي درِ كاپوتو باز ميكنه، يك نگاه ميكنه با تعجب ميگه: بيا كه ماشين موتور نداره!
خلاصه اولي پياده ميشه مياد يك نگاه ميندازه، ميگه: برو از صندوق عقب ابزار بيار، خودم درستش ميكنم!
اون يكي ميره درِ صندوق عقب رو وا ميكنه، يهو داد ميزنه: بيا كه از تهران تا اينجا دنده عقب اومديم


فرهنگ لغت خاله،عمه،دايي،عمو


 

۱- خاله

معناي لغوي : خواهر مادر

معناي استعاره اي : هر زني كه با مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد .

نقش سمبليك : يك خانم مهربان و دوست داشتني كه خيلي شبيه مادر است و هميشه براي شما آبنبات و لباس مي خرد .

غذاي مورد علاقه : آش كشك.
ضرب المثل : خاله را ميخواهند براي درز ودوز و گرنه چه خاله چه يوز. خاله ام زائيده، خاله زام هو كشيده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمي شناسه. اگه خاله ام ريش داشت، آقا داييم بود .

زير شاخه ها : شوهر خاله: يك مرد مهربان كه پيژامه مي پوشد و به ادبيات و شكار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازي دوران كودكي  كه يا در بزرگسالي عاشقش مي شويد اما با يكي ديگه ازدواج مي كنيد يا   باهاش ازدواج مي كنيد اما عاشق يكي ديگه هستيد .

مشاغل كاذب : خاله زنك بازي، خاله خانباجي .

چهره هاي معروف : خاله خرسه، خاله سوسكه.

داشتن يك خاله ي مجرد در كودكي از جمله نعمات خداوندي است .


۲- عمه

معناي لغوي : خواهر پدر

معناي استعاره اي : هر زني كه با پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد/هر زني كه مادر چشم ديدنش را نداشته باشد .

نقش سمبليك : به عهده گرفتن مسئوليت در موارد ذيل : ۱ – جواب همه ي حرف هاي بدي كه ميزنيد . مثال :  عمته … ۲ – جواب همه ي محبت هايي كه مي كنيد. مثال: به درد عمه ات مي خوره … ۳- توجيه كليه ي بيقوارگي ها/رفتارهاي نامتناسب شما (تنها براي دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتي . ۴ – خيلي چيزهاي بدِ ديگه. از ذكر مثال معذوريم …

غذاي مورد علاقه : شله زرد، سمنو .

ضرب المثل : ندارد (تخفيف به دليل   تعدد در   نقش هاي سمبليك ).

زير شاخه ها : شوهر  عمه: يك مرد   پولدار كه   سيبيل قيطاني دارد  . پسرعمه/دخترعمه: همبازي دوران كودكي   كه در بزرگسالي حالتان را به هم مي زنند .

چهره هاي معروف :  عمه ليلا .

ترجيع بند : دختر كه رسيد به بيست، بايد به حالش گريست. (شما رو نمي دونم ولي من اينو از عمه ام مي شنوم نه از خاله ام !)

داشتن يك عمه كه در توصيفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسي هاي زندگي است .

۳ – دايي

معناي لغوي : برادر مادر

معناي استعاره اي : هر   مردي كه با   مادر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد/هر مردي كه پتانسيل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد .

نقش سمبليك : يكي از معدود مرداني كه   هر چند به سياست علاقه مند است اما حس گرمي به شما مي دهد، هميشه حرفهايتان را مي فهمد و مي شود پيشش گريه كرد .

غذاي مورد علاقه: فسنجون .

ضرب المثل : عروس را كه مادرش تعريف كنه، براي آقا داييش خوبه. اگه خاله ام ريش داشت آقا داييم بود .

زير شاخه ها :   زن دايي: يك زن چاق و شاد كه خيلي كدبانو است و جلوي مادر قپي مي آيد .  پسردايي/دختردايي: همبازي دوران كودكي   كه در بزرگسالي   مثل يك همرزم ساپورتتان   مي كنند .

چهره هاي معروف :  علي دايي، دايي جان ناپلئون .

ترجيع بند : همه چيز زير سر اين انگليساست .

سعي كنيد حتما حداقل يك دايي داشته باشيد .

۴ – عمو

معناي لغوي : برادر پدر

معناي استعاره اي : هر   مردي كه با   پدر رابطه ي گرم و صميمي داشته باشد .

نقش سمبليك : يكي از مرداني   كه شما   هميشه بايد بهش بوس بدهيد و بعد برويد   كارتون ببينيد  تا او با پدر حرفهاي جدي بزند. يكي از مرداني كه مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزي مي پزد و هميشه وقتي مي رود پدر ساكت شده، به فكر فرو مي رود .

غذاي مورد علاقه : قرمه سبزي، آبگوشت .

ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .

زير شاخه ها :  زن عمو :  يك   زن خوشگل   كه زياد به شما توجه نمي كند و خودش را براي مادر مي گيرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازي دوران كودكي  كه اگر تا هجده-بيست سالگي دوام آورده باهاش ازدواج نكنيد خطر را از سر گذرانده ايد .

مشاغل كاذب : بازي در قصه هاي ايراني .

چهره هاي معروف :  عمو زنجيرباف،  عمو يادگار، عمو پورنگ .

داشتن يك   عمو ي   پولدار خيلي خوب است .

مطالب مرتبط با اين موضوع :

عشق يعني

عشق يعني

 عشق يعني يك سلام و يك درود

 عشق يعني درد و محنت در درون

 عشق يعني يك تبلور يك سرود

 عشق يعني قطره و دريا شدن

 عشق يعني يك شقايق غرق خون

 عشق يعني زاهد اما بت پرست

 عشق يعني همچو من شيدا شدن

 عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

 عشق يعني بيستون كندن بدست

 عشق يعني آب بر آذر زدن

 عشق يعني چون محمد پا به راه

 عشق يعني عالمي راز و نياز

 عشق يعني با پرستو پرزدن

 عشق يعني رسم دل بر هم زدن

 عشق يعني يك تيمم يك نماز

 عشق يعني سر به دار آويختن

 عشق يعني اشك حسرت ريختن

 عشق يعني شب نخفتن تا سحر

 عشق يعني سجده ها با چشم تر

 عشق يعني مستي و ديوانگى

 عشق يعني خون لاله بر چمن

 عشق يعني شعله بر خرمن زدن

عشق يعني آتشي افروخته

 عشق يعني با گلي گفتن سخن

 عشق يعني معني رنگين كمان

 عشق يعني شاعري دلسوخته

 عشق يعني قطره و دريا شدن

 عشق يعني سوز ني آه شبان

 عشق يعني لحظه هاي التهاب

 عشق يعني لحطه هاي ناب ناب

 عشق يعني ديده بر در دوختن

 عشق يعني در فراقش سوختن

 عشق يعني انتظار و انتظار

 عشق يعني هر چه بيني عكس يار

 عشق يعني سوختن يا ساختن

 عشق يعني زندگي را باختن

 عشق يعني در جهان رسوا شدن

 عشق يعني مست و بي پروا شدن

 عشق يعني با جهان بيگانگى


نمي دونم چي بگم شماچي!!!!؟؟؟؟؟


تلاش مرد ايراني براي داشتن حرمسرا همراه با 4زن عقدي و 3صيغه اي!!


تلاش مرد ايراني براي داشتن حرمسرا همراه با 4زن عقدي و 3صيغه اي!! 

من علاقه زيادي به تشكيل حرمسرا دارم و اكنون در خانه خود 4 زن عقدي و 3 زن صيغه‌اي نگهداري مي‌كنم…


روزنامه اطلاعات يك‌شنبه ششم فروردين ماه سال 1340نوشت:
دو روز پيش كدخدا عزيز، كدخداي يكي از دهات نزديك تهران به ژاندارمري ده خود اطلاع داد كه تمام پول نقد او به سرقت رفته و آخرين همسرش نيز به دنبال گم شدن پول‌ها مفقود گرديده است!
كدخدا عزيز ضمن شكايت خود به رئيس پاسگاه ژاندارمري ده گفته است: من علاقه زيادي به تشكيل حرمسرا دارم و اكنون در خانه خود 4 زن عقدي و 3 زن صيغه‌اي نگهداري مي‌كنم، در مجاورت حرمسرايم يك صندوقچه در ديوار كار گذاشته‌ام و در آن پول نقد و جواهراتم را نگهداري مي‌كنم و هر روز به آنها سركشي مي‌نمايم، 20 روز پيش دختر 15 ساله اي توجه مرا جلب كرد.
اين دختر به قدري طنازي كرد كه من بي‌قرار شدم و 5 ساعت بعد از او خواستگاري كردم و يكي از زن‌هاي عقدي ام را به صيغه مبدل كردم و دختر جوان را عقد نموده و او را به حرمسرا آوردم.
همسر جديد من پريشب مرا اغفال كرد و كليد صندوقچه را از جيبم درآورد و نيمه‌شب صندوقچه را با كمك اقوامش دزديدند و حالا نه از او خبر دارم و نه از صندوقچه گرانبهايم.
كدخدا عزيز مي‌گفت در صندوقچه نزديك به نيم‌ميليون ريال پول نقد و جواهرات بود و قبل از اينكه زنم را پيدا كنيد اين صندوقچه را پيدا كنيد!
يكي از زنان كدخدا عزيز كه براي پاره‌اي تحقيقات درباره اين سرقت به پاسگاه ژاندارمري آمده بود، مي‌گفت: از روزي كه اين سرقت واقع شده كدخدا از همه ما نيز سير شده و شنيده‌ايم كه گفته است مي‌خواهد همه ما را طلاق بدهد!


در آرايشگاه هاي زنانه واقعاً چه مي گذرد؟

در آرايشگاه هاي زنانه واقعاً چه مي گذرد؟

در آرايشگاه هاي مردانه، كسي حوصله انتظار كشيدن ندارد. مشتري ها زياد به اينكه چه كسي سرشان را مي زند، اهميت نمي دهند. همه دوست دارند زودتر كارشان تمام شود تا بروند و به زندگي شان برسند و… اما همين بودن و ماندن در آرايشگاه براي خيلي از خانم ها، خود زندگي است! آنجا خوش مي گذرد.


آنجا ولوله اي برپاست كه قديم ها مي گفتند: مثل حمام زنانه، اما حالا كه اجتماع زنان موهبت حمام هاي عمومي را از دست داده، آرايشگاه ها را پاتوق كرده. آنجا مكاني ست براي ديد و بازديد، دم به دقيقه يكي يا گروهي وارد مي شوند و ديده بوسي آغاز مي شود. مانتوها و چادرها آويخته مي شود تا شوي غيررسمي لباس و قمپزهاي خفن شروع شود. بعد بازار اخبار تازه و بازگويي شايعات، داغ مي شود. بعد درددل و گاهي هم اشك و هق هق. اما بيشتر صداي خنده است كه گوش فلك را كر مي كند و آرايشگرها كه مد انداري مي كنند.
يك آرايشگر زن كه چند سالي است وارد اين كار شده. توضيح مي دهد: نخواهيم هم مجبوريم داستان زندگي همه مشتريان را بدانيم. مي آيند درددل مي كنند، از زندگي شان تعريف مي كنند، از شوهرشان، بچه هايشان. راستش اينجور جاها، خانم ها از همديگر چيز ياد مي گيرند. مهم ترين چيز هم اين است كه چطور با شوهرشان مبارزه كنند!
بساط هاي خريد و فروش، يكي از مهم ترين اركان آرايشگاه هاي زنانه اند؛ بيشتر لباس زير، لباس خواب، شال، روسري، لوازم آرايش، بدلي جات و… در مواردي CD فيلم يا موزيك هاي جديد هم ديده شده كه مي فروشند. حرف موسيقي شد، يادمان رفت بگوييم توي آرايشگاه معمولاً موزيك هم پخش مي شود. در اين مورد هم گرچه دستور رسيده كه فقط حق پخش موسيقي هاي بي كلام دارند، اما گاهي كه خانم ها فضا را خودماني مي بينند، از آهنگ هاي روز غافل نمي شوند. بيشتر بي كلام هايي كه استفاده مي كنند هم موزيك كارهاي معروف ايراني است كه بدون صداي خواننده پخش مي شود.
اين كارناوال ساكن، يك چيز كم دارد. اگر گفتيد چه؟ اينجور خانم ها به چه چيز ديگري علاقه مندند؟ بله، فال! انواع و اقسام فال ها در آرايشگاه هاي زنانه رواج دارند. از فال قهوه و چاي و حافظ بگير تا … . فالگيرها (كه بيشتر فال قهوه مي گيرند) هم مثل كاركنان، با آرايشگاه پورسانتي كار مي كنند. ضمناً فقط آن ها كه در آرايشگاه هاي بزرگ فعالند، هر روز به آنجا مي روند. در ساير آرايشگاه ها، فقط روز خاصي سر و كله خانم فالگير پيدا مي شود. يا وقتي به اندازه كافي مشتري جمع شد، به او تلفن مي كنند تا بيايد.
طبيعتاً هر آرايشگاه سبك و سياق خودش را دارد و مشتريانش هم متناسب با آن جمع مي شوند. در بعضي مكان ها گرداننده آرايشگاه به شدت مواظب سلامت اخلاقي محيط كار خود هستند و بعضي جاهاي ديگر، اصلاً خود صاحب كار است كه فضا را خراب كرده. يكي از قديمي هاي اين حرفه مي گويد: محيط بعضي از آرايشگاه ها خيلي افتضاح است. چون فضا بسته و كاملاً زنانه است، هر كاري دلشان مي خواهد مي كنند و واقعاً اين ها هستند كه كمي اين شغل را بدنام كرده اند.

مهم ترين عامل جذب: آمد داشتن
پيشتر درباره عوامل جلب مشتري، گفتيم كه فقط مهارت آرايشگر مهم نيست و امور ديگري هم در آن تاثير دارد كه از نظر خانم ها حتي مهم تر از مهارت است. حالا وقتش است تا راز مهمي را با شما در ميان بگذاريم: آن ها به «دست آرايشگر» به شدت اهميت مي دهند و به «آمد داشتن» آرايشي كه طرف برايشان انجام مي دهد، اعتقاد دارند. حتي خود آرايشگرها هم خيلي محكم درباره اين قضيه حرف مي زنند و مي گويند: «اگر بيشتر مردم درباره اش حرف مي زنند، ما خودمان بارها اين قضيه را به چشم ديده ايم…»
آن ها معتقدند آرايش (خصوصاً روي اصلاح صورت و ابرو حساسند) در زندگي خيلي از مشتريان شان تاثير سريع گذاشته. از ماجراهاي متعددي مي گويند كه در روزهاي كار در آرايشگاه شاهد رخ دادن شان بوده اند؛ قصه هايي مثل اين: شوهر خانمي با او اختلاف داشته و از خانه قهر كرده. به عيال پيغام داده: طلاقت مي دهم. خانم گرفته و غمگين، اتفاقاً گذرش به آرايشگاه مي افتد و اصلاح مي كند. فردا صبح زود، يك جعبه شيريني و هزار بوسه تشكر نصيب بچه هاي آرايشگاه مي شود. آقا به خانه برگشته و از رفتارش اظهار ندامت كرده!
آن ها طوري با آب و تاب و جديت اين ماجراها را تعريف مي كنند كه آدم وسوسه مي شود پي يك ماه خانه نشيني را به تن بمالد و خودش را بسپارد به دست اين اصلاح گران معجزه گر، بلكه مشكلات ما هم حل شد! بايد موقع كار خوش اخلاق باشي تا درباره ات فكر بد نكنند، بد به دل مشتري نيفتد. اگر اتفاق ناجوري براي طرف بيفتد، مي گويند آرايشگرش «بد دست» بوده، بد دل بوده. براي خودمان هم اين مسئله ايست، اما جداً آنقدر ديده ايم كه باور كرده ايم دست مان در زندگي و سرنوشت مشتري ها تاثير دارد.

مهارت و مدرك كيلويي چند؟
به اين ترتيب كه تا اينجا عرض شد، دو عامل مهم مشتريان را به سالن هاي زيبايي مي كشد: يا خوش دستي آرايشگرها، يا شهرت و ذرق و برق آرايشگاه. اما پس مهارت و درستي كار استادهاي سلماني مونث چه؟ يعني در آرايش بانوان، كيفيت كار اصلاً مهم نيست؟ شك نكنيد كه ديگر اينقدرها هم اوضاع كشكي نيست. هرچند كه اين روزها ديگر گرفتن مدرك آموزش و اجازه آرايش، خيلي راحت تر از قبل شده و آرايشگرهاي كيلويي فراوانند.
آن قديم ترها، تمام ابهت آرايشگر و آرايشگاهش به مدركي بود كه توي يك قاب درست و حسابي، بالاي آينه ها و چراغ ها مي درخشيد. كمپاني هايي مثل «شوارتسكف» يا «اورئال» (توليد كننده لوازم آرايشي) تا اوايل دهه شصت هم در ايران نمايندگي هاي فعالي داشتند كه به شكل مرتب، اقدام به برپايي كلاس هاي آموزشي مي كردند. از اين كلاس ها استقبال خوبي مي شد، چراكه مدرك گذراندن اين دوره ها اعتبار زيادي داشت و گرفتن دپلم اين شركت ها به اين سادگي نبود؛ 6 ماه آموزش جدي و امتحانات پايان دوره سفت و سخت، نمي گذاشت كسي قسر در برود.
اين روزها اما مدارك رنگارنگ كه معلوم نيست كدام به كدام برتري دارد، بر در و ديوار آرايشگاه ها ديده مي شوند، كه شايد از همه بهترشان مدارك فني حرفه اي باشد. اما آيا با اين دست كلاس ها (مثلاً دوره هاي يك ماهه، موسوم به فشرده!) كسي آرايشگر مي شود؟ چه مي دانيم، شايد بشود!

تلفات آرايشگاهي
هميشه اينطور نيست كه همه چيز خوب و جو آرايشگاه خوش و پرلبخند باشد؛ گاهي هم حوادث ناجوري در اين محيط ها مي افتد كه بخش عمده اش ناگفتني ست. از جيغ جيغ و گيس كشي و دعواهاي معمول زنانه كه بگذريم، ديده شده كه دوستي هاي درون آرايشگاهي، گاهي به جاهاي ناجور ختم شده اند.
ديگر اينكه فضاي فريبا و خواستني آرايشگاه ها باعث تمايل و جلب خانم هاي بسياري به اين حرفه شده. زنان و دختران زيادي با ورود به اين دنياي كاملاً زنانه و آزاد، شخصيت شان دستخوش تغيير شده و چه طلاق ها و چه از راه به در شدن هاي بسيار كه ريشه در محيط كار اين بانوان (با عرض معذرت) بي جنبه داشته است. مريم (كه گفتيم از پيشكسوت هاست) مي گويد: «توي اين سال ها كه دارم كار مي كنم، دخترهاي زيادي را ديدم كه به اسم آرايشگري آمدند ولي فقط فضاي آرايشگاه را دوست داشتند. تا كمي آزادي پيدا مي كنند هم خوب خوبه شان سيگاري و مشروب خور مي شود، بقيه هم كه مي روند و اوضاع شان آنقدر ناجور مي شود كه رويمان نمي شود بگوييم همكار ما بوده… واقعاً محيط آرايشگاه براي اين ها خطرناك است.»
زناني هم كه به قول او: «تا مي آيند توي اين فضا، خودشان را گم مي كنند و با دست خودشان زندگي شان را خراب مي كنند». قصه هايش تمام نشدني ست…
دزداني هم هستند كه آرايشگاه را به عنوان محيط كار انتخاب كرده و از غفلت ناشي از پرچانگي و غيبت هاي آبدار بعضي ها، استفاده مي كنند تا كيف ها و طلاهاي مشتريان بيچاره را سرقت كنند. در تمام موارد مشاهده شده هم خانم هاي شاهد و ناظر، روي يك نكته توافق دارند: «دختره به حدي زبل بود كه كارش حرف نداشت! يك لحظه سرم را آنور كردم ببينم خواهرم چه مي گويد، دار و ندارم را برد.» شايد اگر آماري وجود داشت كه براي محكم كردن ادعايمان ذكر كنيم، متوجه مي شديد چرا از دزدي در آرايشگاه ها نوشتيم. آمارشان به شدت بالاست بي ترديد.
اما خطرات آرايشگاه فقط به اين موارد ختم نمي شود؛ حوادث بد ديگري هم هست كه در يك لحظه زندگي عده اي از آدم هاي لبريز از اميد و آرزو را به نابودي كشانده اند. بدترين حادثه در سال 1359 اتفاق افتاد. در يك روز شوم، در حالي كه سه عروس مثل دسته گل همزمان زير دستگاه سشوار بودند، سه راهي تقسيم برق اتصال كرد و طفلي ها – هر سه تايشان- پرپر شدند. اين اتفاق در يكي از آرايشگاه هاي معروفي كه قبلاً ذكرش رفت، رخ داد. دليل حادثه، استفاده از تنها يك سيم رابط براي دستگاه هاي پرمصرف سشوار حرفه اي بود. اما آيا كسي جرات گفتن اين خبر به خانواده ها كه در انتظار آمدن عروس، داشتند شادي مي كردند، را داشت؟ بدتر از آن، وقت رسيدن دامادهاي بي خبر بود؛ سه مجنون كه مثل صاعقه زده ها، خوابيدن تن بي جان سه عروس در كنار هم را باور نداشتند…
چند سال بعد، عروسي ديگر، ماجراي تلخي ديگر؛ وقتي قرار بود براي براق شدن و جلوگيري از قرمز شدن چشم ها، به چشم عروس خانم قطره مخصوص ريخته شود، دستيار آماتور آرايشگر اشتباهاً از چسب مژه استفاده كرد. نتيجه فاجعه بار بود: ابتدا چسبيدن پلك هاي عروس بيچاره، همراه با سوزش و درد شديد، و آخرش هم از دست دادن دو چشم به جاي رفتن به حجله گاه و خانه بخت…
قرباني حادثه بعدي عروس نبود، اما مگر فرقي مي كند؟ ما بي خود رمانتيكش مي كنيم، والا آدم آدم است ديگر. نيست؟ اين يكي پوست سرش ور آمد و با موهاي بلندش يك جا كنده شد. دليل: براي ساختن مواد دكلره مو، به جاي پودر و اكسيدان، از آمونياك قوي استفاده شده بود.
لابد حالا نچ نچ مي كنيد و اگر مونث باشيد، وحشت برتان مي دارد كه: اي واي هفته آينده وقت آرايشگاه دارم! اما اگر مذكر هستيد، با بنده دست به دعا بلند كنيد: خدايا، از اين كه ما را زن نيافريدي و از اين بلايا مصونيم، شديداً ممنون!