چشمان باراني

چه رنجي مي كشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار

پائولو كوئيلو

براي اينكه به خودت ثابت كني طريقت درست است،لازم نيست ثابت كني كه طريق ديگران نادرست است. انگاه است كه مشخص ميشود كه توبه گام هاي خودت نيز ايمان نداري.

 


دكتر شريعتي

 

 تمام عمر به دنبال خوشبختي ميگشتيم غافل از اينكه خوش بختي لحظه هايي بود كه گذشت


غزلي از شهريار

شب به هم درشكند زلف چليپائي را             صبحدم سردهد انفاس مسيحائي را

گر از آن طور تجلي به چراغي برسي              موسي دل طلب و سينه سينائي را

گر به آئينه سيماب سحر رشك بري               اشك سيمين طلبي آينه سيمائي را

رنگ رؤيا زده ام بر افق ديده و دل                    تا تماشا كنم آن شاهد رؤيائي را

از نسيم سحر آموختم و شعله شمع              رسم شوريدگي و شيوه شيدائي را

جان چه باشد كه به بازار تو آرد عاشق            قيمت ارزان نكني گوهر زيبائي را

طوطيم گوئي از آن قند لب آموخت سخن         كه به دل آب كند شكر گويائي را

دل به هجران تو عمريست شكيباست ولي        بار پيري شكند پشت شكيبائي را

شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل                 شمع بزم چمنند انجمن آرائي را

صبح سرمي كشد از پشت درختان خورشيد        تا تماشا كند اين بزم تماشائي را

جمع كن لشكر توفيق كه تسخير كني                  شهريارا قرق عزلت و تنهائي را


آيا مي دانستيد ؟

يا ميدانستيد كه تـنها در طول زماني كه اين جمله را مي خوانيد در حدود 50 هزار سلول بدنتان ميميرد و سلول هاي جديد جايگزين آن مي شود ؟

آيا ميدانستيد كه
در طـول يـك ساعت قلب شما آنقدر سخت كار مي كند كـه مــي تـــوانــد انرژي حمل يك جسم يك تني به اندازه يك كيلومتر از سطح زمين را تامين كند ؟
........

مولانا

بي همگان به سر شود بي​تو به سر نمي​شود

داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي​شود

ديده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بي​تو به سر نمي​شود

جان ز تو جوش مي​كند دل ز تو نوش مي​كند

عقل خروش مي​كند بي​تو به سر نمي​شود

 خمر من و خمار من باغ من و بهار من

خواب من و قرار من بي​تو به سر نمي​شود

 جاه و جلال من تويي ملكت و مال من تويي 

آب زلال من تويي بي​تو به سر نمي​شود

گاه سوي وفا روي گاه سوي جفا روي

آن مني كجا روي بي​تو به سر نمي​شود

دل بنهند بركني توبه كنند بشكني

اين همه خود تو مي​كني بي​تو به سر نمي​شود

بي تو اگر به سر شدي زير جهان زبر شدي

باغ ارم سقر شدي بي​تو به سر نمي​شود

 گر تو سري قدم شوم ور تو كفي علم شوم

ور بروي عدم شوم بي​تو به سر نمي​شود

 خواب مرا ببسته​اي نقش مرا بشسته​اي

وز همه​ام گسسته​اي بي​تو به سر نمي​شود

 گر تو نباشي يار من گشت خراب كار من

مونس و غمگسار من بي​تو به سر نمي​شود

 بي تو نه زندگي خوشم بي​تو نه مردگي خوشم 

سر ز غم تو چون كشم بي​تو به سر نمي​شود

هر چه بگويم اي سند نيست جدا ز نيك و بد  

هم تو بگو به لطف خود بي​تو به سر نمي​شود



مولانا

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم؟

اي خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست

به هواي سر كويش پر و بالي بزنم

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم-

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم؟

از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟-

به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم؟

مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا!

يا چه بوده است مراد وي از اين ساختنم!

نه به خود آمدم اين جا كه به خود باز روم--

آن كه آورد مرا باز برد در وطنم

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم.


مولانا

مرده بدم زنده شدم ، گريه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم


ديده سيرست مرا ، جان دليرست مرا
زهره شيرست مرا ، زهره تابنده شدم

گفــت كه : ديوانه نه اي، لايق اين خانه نه اي
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفــت كه : سرمست نه اي، رو كه از اين دست نه اي
رفتم و سرمست شدم و ز طرب آكنده شدم

گفــت كه : تو كشته نه اي، در طرب آغشته نه اي
پيش رخ زنده كنش كشته و افكنده شدم

گفــت كه : تو زير ككي ، مست خيالي و شكي
گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر كنده شدم

گفــت كه : تو شمع شدي ، قبله اين جمع شدي
جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراكنده شدم

گفــت كه : شيخي و سري ، پيش رو و راه بري
شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم

گفــت كه : با بال و پري ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بي پر و پركنده شدم

گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو
زانك من از لطف و كرم سوي تو آينده شدم

گفت مرا عشق كهن ، از بر ما نقل مكن
گفتم آري نكنم ، ساكن و باشنده شدم

چشمه خورشيد توئي ، سايگه بيد منم
چونكه زدي بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان يافت دلم ، وا شد و بشكافت دلم
اطلس نو بافت دلم ، دشمن اين ژنده شدم

صورت جان وقت سحر ، لاف همي زد ز بطر
بنده و خربنده بدم ، شاه و خداونده شدم

شكر كند كاغذ تو از شكر بي حد تو
كامد او در بر من ، با وي ماننده شدم

شكر كند خاك دژم ، از فلك و چرخ بخم
كز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم

شكر كند چرخ فلك ، از ملك و ملك و ملك
كز كرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم

شكر كند عارف حق كز همه برديم سبق
بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
يوسف بودم ز كنون يوسف زاينده شدم

از توام اي شهره قمر ، در من و در خود بنگر
كز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
كز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
.



نكته

گويند كه در خانه دل هست چراغي افروخته،كاندر حرم افروختني نيست.

صرفه جويي در مصرف برق! (عكس)

به منظور كاهش در مصرف برق واستفاده كمتر از آسانسور.




تست فضولي

 

لطفآ سوالات را بدقت بخوانيد و امتياز هر پاسخ را ياداشت كنيد

سپس با استفاده از صفحه پاسخ امتياز به دست آمده خود را بررسي كنيد

سوالات : ۱ - در حال عبور از جلوي منزل يكي از همسايگان كه معمولاً صدايي از خانه آنها شنيده نمي شود، متوجه مشاجره پدر و مادر با يكي از بچه ها مي شويد. به نظر شما اين موضوع آنقدر جالب هست كه بايستيد و به دعواي آنها گوش دهيد؟



- وقت من بيشتر از اين كارهاي بي فايده ارزش دارد.(۰)

- شايد چند دقيقه اي به حرفهاي آنها گوش دهم. (۵)

- تا از كل جريان باخبر نشوم خيالم راحت نمي شود.(۱۰)
۲ - وقت صحبت تلفني با يكي از دوستانتان، مجبوريد براي چند دقيقه پشت خط بمانيد تا او به تماس تلفني ديگري پاسخ دهد. زماني كه دوستتان برمي گردد، از او مي پرسيد چه كسي تماس گرفته بود؟

- بله (۱۰)

- خير(۰) ۳ - پست اشتباهاً نامه همسايه تان را به منزل شما مي آورد كه عنوان خصوصي دارد، ولي درب پاكت قبلاً باز شده است. آيا نامه را مي خوانيد؟

- بله (۱۰)

- خير(۰)
۴ - يكي از افراد حاضر در يك جمع دوستانه به آهستگي مشغول صحبت با تلفن همراهش است. آيا گوشتان را تيز مي كنيد تا ببينيد جريان از چه قرار است؟


- بله (۱۰)

- خير(۰) ۵ - آيا تا به حال درون كيف كسي را از روي كنجكاوي گشته ايد؟


- بله (۱۰)

- خير(۰) ۶ - دوستانتان به يك مهماني دعوت شده اند كه شما در ليست مهمانان نبوده ايد، آيا صبح روز بعد از مهماني با آنها تماس مي گيريد تا درباره آنچه در مهماني اتفاق افتاده سؤال كنيد؟


- بله (۱۰)

- خير(۰) ۷ - اگر متوجه روحيه افسرده يكي از دوستان و يا همكارانتان شويد، چه مي كنيد؟


- منتظر مي مانم تا اگر خودش مايل بود سر صحبت را بازكند.(۰)

- سعي مي كنم به نحوي موضوع را به او ربط بدهم تا مسأله مطرح شود. (۵)

- آنقدر اصرار مي كنم تا بالاخره دليل ناراحتي اش را بگويد. (۱۰)  ۸  - فردي كه در وسيله نقليه عمومي كنار شما نشسته، مشغول ديدن تعدادي عكس است. آيا كنجكاوي باعث مي شود زيرچشمي به عكس هاي او نگاه كنيد؟


- بله (۱۰)

- خير(۰) ۹ - بطور اتفاقي كلمه رمز دسترسي به صندوق پست الكترونيكي يكي از دوستانتان را پيدا مي كنيد. آيا نگاهي به اي ميل هاي او مي اندازيد؟


- بله (۱۰)

- خير(۰) ۱۰ - در خيابان راه مي رويد كه مي بينيد دونفر شروع به دعوا مي كنند. آيا مي ايستيد تا ببينيد موضوع چيست؟


- بله (۱۰)

- خير(۰) ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جواب تست :

۰ تا ۳۰ امتياز:

شما حتي يك رگ فضولي هم در بدنتان نداريد؛ يا حداقل در امور ديگران فضولي نمي كنيد. دليل آن هم مشخص است: يا فكر مي كنيد كه بايد حريم خصوصي ديگران را محترم بشماريد و يا مشغوليات ذهني بهتري داريد. در هر صورت نتيجه اين است كه به هيچ عنوان در اموري كه به شما ربطي ندارد دخالت نمي كنيد.

۳۵ تا ۷۰ امتياز:

خوب، شما طبيعتاً آدم كنجكاوي هستيد. اما خوشبختانه كنجكاوي شما كنترل شده است و تمام سعي تان بر اين است كه از دخالت در امور ديگران پرهيز كنيد. بعضي وقتها براي گرفتن اخبار دست اول ممكن است هر كاري بكنيد؛ به خصوص اگر پاي شايعات پر آب و تاب در ميان باشد.

۷۵ تا ۱۰۰ امتياز:

شما اطلاعاتي درباره تر يا خشك بودن هيزم جهنم نداريد؟ براي شما هيچ چيز هيجان انگيزتر از كشف مسائل شخصي ديگران نيست و در اين باره هر تلاشي كه لازم باشد انجام مي دهيد. احتمالاً تا به حال از طرف دوستانتان لقب فضول را دريافت كرده ايد. اگر اين اتفاق تا به اين لحظه نيفتاده، مطمئن باشيد در آينده اي نه چندان دور خواهد افتاد