بچه و گر تازه جوانند پي عيش روانند و گر پير زنانند چو گل خنده زنانند و چنينند و چنانند . به هر حال بود عيد نشاط آور نوروز بدان سان فرح اندوز و طرب ساز و تعب سوز كه روشن كند از پرتو اميد دل هموطنان را . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .. هفت سين چيده شود باز به هر جا و ز نو سبزه در آيد به بر سركه و سير و سَمَك و سيب و سماق و سمنو دور برش از طرفي سبزه ي سبز و طرفي سيم سپيد و طرفي سنبل آبي طرفي ماهي سرخ است كه در آب خورد تاب و زند غوطه و بر گرد چنين منظره ي نغز و فريبنده و زيبنده و پر لطف و صفا شربت و شيريني و نقل و شوكلات است بسي آب نبات است كه چون شهد مهنّاست به شيريني حلواست چو بادام منقّاست و يا چون گز اعلاست . غرض ، جان تو فرداست كه روز خوشي ماست هر آن كس كه در اين جا و در آن جاست چه پير است و چه برناست چه نادار و چه داراست كند سور چراني ز چپ و راست دگر باره براي به كف آوردن عيدي قمر و شمسي و هوشنگ و حسين و حسن و اكبر و مسعود بر آرند سحر زود سر از خواب و پي نيل به مقصود به هر كس كه غني بود بپيچيد چنان دود بسي اسكن موجود كه از جيب تو مفقود شود در پي پرداختن عيدي و اين مسئله در عيد چنان رونَقش افزود كه بگشود در كيسه ي خود مشد آقا محمود كه از بس كِنِس بود نمي ديد كسي زو كرم و جود و براي دو سه تومان عصبي مي شد و مي بست به دشنام زمين را و زمان را . ــــــــــــــــــــــــ عده اي نيز از آن پيش كه تحويل شود سال نو افتد در انديشه ي سير و سفر و گردش و خيزيد و گريزيد ز شهر خود و رو جانب شهر دگر آرند و شتابند به قزوين و به گيلان و به نوشهر و به گرگان و به تبريز و به زنجان و به قوچان و فريمان و به سمنان و به يزد و قم و كاشان و به كرمان و صفاهان و خراسان و بروجرد و لرستان و به نيريز و به ترشيز و به هر شهر و به هر قريه كه يك هفته در آن جا بمانند و بسي كام برانند كه هم خوش گذرانند و هم آخر برهانند گريبان خود از خرج پذيرايي نوروز و گرفتاري سال نو و بر دوش نگيرند چنين بار گران را . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ طي سال نو و هر سال كه از آن راست به دنبال الهي كه به تاييد خداوند بهين خوش گذرد بر همه از كارگر و رنج بر و پيشه ور و اهل ادارات چه اعلي و چه ادني چه رئيس و چه مدير و چه مشاور و مشير و چه سفير و چه وكيل و چه وزير و چه فقير و چه نمد مال و چه دلال و چه حمّال و چه رمال و چه باحال و چه بي حال و چه بقال و چه عطار و چه سمسار و چه بوجار و چه نجار و چه تجار و چه ابزار و چه خباز و چه بزاز و چه لباف و چه طواف غرض جمله ي اصناف ، كه دورند ز انصاف و قرينند به اجحاف ، الهي كه به زربافي زرباف و به علافي علاف ، خداوند در اين جامعه جور همه را جور كند غصه ز ما دور كند چاره ي رنجور كند خرم و مسرور كند خاطر هر پير و جوان را .
- شنبه ۲۳ اسفند ۹۳ ۱۵:۰۲
- ۲۲ بازديد
- ۰ نظر